^_^ جوجه دانشجو ^_^



سلام

سال نو مبارک باشه

سال 97 به لطف خدا یه سال خیلی خوبی برای من بود .

از شروع سال توی دهلاویه تا اربعین کربلا و بعدش مشهد و آخرش هم پایان سال با خادم الشهدا .

ان شاالله امسال سال ظهور امام زمان (عج) باشه و ما هم لایق سربازی ایشون بشیم .

نوزادها ، جوون شدن . جوونا پیر شدن . پیرها مردن ولی داغ ظهور تو بر دل ما ماند .

 

خب بریم سراغ سوتی یکی از دوستان عزیز .

جایی بودیم با بچه ها و گرم صحبت کردن همین طور که داشتیم صحبت می کردیم ، یکی از بچه ها که چار-پنج تا گونی پشت سرش بود پرید بالا که بشینه روی گونی ها . و اونجا بود که یه دفعه ما دیدیم بنده خدا محو شد ، بعد که نگاه کردیم دیدم پخش شده روی زمین و نمیتونه از جاش بلند بشه ، آخه حواسش نبود گونی های پشت سرش سبزی خشک شده هستن نه لوبیا :)))


Related image

داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌

که‌ کند مادر تو با من‌ جنگ‌

هرکجا بیندم‌ از دور کند

چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند

بر دل‌ نازک‌ من‌ تیری‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌

شهد در کام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌

نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ ترا

تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌

باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌

روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌

دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌

تا برد زاینه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار

نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد

خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ زبنگ‌

رفت‌ و مادر را افکند به‌ خاک‌

سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود

دل‌ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌

و اندکی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز

اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود

پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌

آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌

آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ


سلام

روز مهندس رو به همه تَکرار کن ها ، تَکراری ها ، عارف بره بیادها ، استخر بروها ، مهندسای تَکرار ، باعث و بانی حال افتضاح اقتصادی تبریک نمیگم که هیچ بهشون میگم :

وقت معذرت خواهی از مردمه

 

Related image

 

 

 

پ.ن: یه مهندس میشه شهید باکری ، شهید چمران ، شهید شهبازی که به خاطر خدا ، دین و وطنشون از خیر دنیا و همه چیزش میگذره . یه سری هم (مثلا) مهندس هستن که چند ماه کشورو بهم میریزن و کشور رو تو شرایط بحرانی می برن . تَکرار میکنم شرایط بحرانی


یه بار دیگه شاهد بخور بخواب سپاه بودیم اما اینبار یه بخور بخواب درست و حسابی . بخور بخواب دیده بودیم ولی نه در این حد . یه اتوبوس آدم تیر و ترکش خوردن و راحت خوابیدن . تا الان که من میدونم 27 شهید و 13 مجروح 

 

فیلمی تازه و Ø¯Ù„Ø®Ø±Ø§Ø Ø§Ø² حمله انتحاری به اتوبوس Ùرسنل سÙاه / 16+

 

شما به این میگین اتوبوس ؟؟؟ اتوبوس که بشه این ، اونایی که داخل اتوبوس بودن چی میشن ؟؟؟ چی میخوان به خونواده هاشون تحویل بدن ؟؟ قراره چی تشییع و تدفین بشه مگه چیزی ازشون باقی مونده ؟؟

 

شهر شهدا : اصفهان ، آران و بیدگل ، سمیرم ، کاشان ، نجف آباد ، درچه ، شهرضا ، شاهین شهر ، فلاورجان ، خمینی شهر ، تیران و کرون ، خور و بیابانک و چادگان :(((

 

پ.ن: یا صاحب امان (عج) تسلیت عرض میکنم آقاجان


کار رسید به جنگ تن به تن . اولین نفر از سپاه دشمن جلو اومد . (خیلی معروف بود ، برا خودش بزن بهادری بود ، همه می شناختنش . اسمش که میومد مو به تن همه سیخ میشد . ) وسط میدون که رسید شروع کرد رجزخونی کردن و حریف طلبیدن . همه سپاه خودی داشتن به هم نگاه میکردن و کسی جرات نداشت از جاش ت بخوره ، چه برسه بخواد بره میدون . حیدر که جثه ی کوچیکی هم داشت و سنش هم زیاد نبود وقتی دید همه ترسیدن رفت پیش فرمانده و گفت : لطفا بهم اجازه بدید برم میدون . فرمانده گفت : نه حیدر بذار ببینم کسی دیگه نیست . فرمانده به هرکسی نگاه می کرد اون شخص خودشو به بیراهه میزد و سرشو مینداخت پایین . حیدر بازم به فرمانده گفت : خواهش میکنم بذارید من برم میدون . فرمانده گفت : نه بذار یه نگاه دیگه به لشکر بندازم ببینم کسی نیست . بازم همون اتفاق افتاد و همه سرشون رو انداختن پایین . حیدر بازم به فرمانده گفت : خواهش میکنم فرمانده ، خواهش میکنم بذار برم میدون . دشمنا دارن بهمون میخندن .  فرمانده اینبار موافقت کرد و گفت : برو ، برو به امان خدا . مواظب خودت باش . حیدر که از خوشحالی تو پوست خودش نمیگنجید گفت : چشم فرمانده ، قول میدم پیروز بشم .

وقتی رفت میدون گنده لات سپاه دشمن بهش گفت : برو بچه ، برو که تو قد این حرفا نیستی ، اینجا جای تو نیست . آخه من با تو بجنگم ؟؟؟

حیدر گفت : جنگیدن با من مرد میخواد . مردی بیا جلو 

گنده لات هم گفت : باشه خودت خواستی . پس بگو حلواتو بپزن .    و حمله برد به سمت حیدر .

حیدر توی درگیری شمشیر گنده لات رو ازش گرفت اونو زد روی زمین . گنده لات که خیلی بهش برخورده بود . تف کرد به صورت حیدر . حیدر عصبانی شد ولی یه دوری دور گنده لات زد تا عصبانیتش فروکش کنه و بعد رفت سمت اون گنده لات و با یه ضربه کارش رو تموم کرد .

 

 

 

پ.ن : به لطف خدا ادامه دارد .

 

 

 

 


امروز داشتم یه خرده وبو تغییر میدادم ، گفتم بد نیست یه سری هم به وبلاگ رفقا بزنم .

تقریبا 90 درصد وبلاگ ها یا غیرفعالن یا از بین رفتن ( باز خدا را شکر اون 10 درصد از وب نویس های بزرگوار قدیمی موندن )

به قول شاعر نسل قدیم : همه رفتن کسی با ما نمونده . sad

امیدوارم بتونم با وب نویس های جدید آشنا بشم و این نبود رفقا که امروز لهم کرد تا حدودی جبران بشه .

 

 

Image result for €«Ù†Ø§Ú© اوت€€Ž


بسم رب الحیدر

 

تو هارونی و من موسی

پیمبر نیستی ، تنها

امام مسلمینی تو

فدایت دخترم زهرا (س)

 

فدای دخترم زهرا (س)

تمام مردم دنیا

شود هم نام تو ، حیدر

علی اکبر گل لیلا

 

تویی اول تویی آخر

تویی باطن تویی ظاهر

تو با حقی و حق با تو

تو در جنگاوری ماهر

 

ز تیغ ذوالفقار تو 

امانی نیست دشمن را

به هنگام رجزهایت

قراری نیست دشمن را

 

چه عمرو باشد و سفیان

چه باشد جمله از رندان

شود مانند عمرِعاص

برای حفظ جان ، عریان

 

ثواب این چند بیت شعر برسه برای سلامتی و عاقبت بخیری حاج احمد متوسلیان

 

اگر خدا قابل بدونه این شعر رو به لطف و کرم اهل بیت علیهم السلام گفتم (خدا توفیقمون بده بازم ادامه میدیم)

 

هزینه ی استفاده از این شعر :

قرائت سوره قدر (تقدیم با امیرالمومنین حضرت علی بن ابی طالب (ع)) + قرائت سوره کوثر (تقدیم به بی بی جان حضرت فاطمه زهرا (س)) + قرائت سوره عصر ( تقدیم به مظلوم زمان حضرت ولی عصر (عج)) 

 

از اونجایی که این شعر مداحی هست اگر سبکش رو نیاز داشتید نظر بدید تا براتون قرار بدم روی وبلاگ


بسم رب اهرا (س)

از تمامی سادات معذرت میخوام که حضرت زهرا (س) رو مادر صدا میزنم.


امروز یه امتحان سخت داشتم ، از این جهت این امتحان سخت بود که معمولا کتاب های کامپیوتری رو ترجمه می کنن و اونم چه ترجمه ای .

از یه طرف باید دو فصل کتاب رو می خوندم و از اونجایی که کتاب متنش روان نبود بعدش باید جزوه ی استاد رو میخوندم ( که جزوه هم چندان دلچسب نبود کل جزوه رو هم رفته شاید 20 خط بود ) و بعد از خوندن کتاب و جزوه و تجزیه تحلیل باید سوالاتی رو که دوستان هم کلاسی طراحی کرده بودند میخوندم (حدود 70 تا سوال مثلا نصفشون آسون نصفشون سخت) باز به کتاب و جزوه ی استاد ، سوالات دوستان شاهکار بود و بعضا قابل خوندن نبود

در حالی که داشتم از استرس منفجر میشدم پیش خودم گفتم بد نیست یه کمکی (استغاثه) از حضرت زهرا (س) بخوام ، قطعا بی جواب نمیمونه . جاتون خالی یه کوچولو کمک خواستیم ، رفتم بیرون و برگشتم نشستم پای سیستم که سوالات رو بخونم ، توی ذهنم گفتم احتمالا از این 4 تا فایل سوال میده (یعنی 16 تا سوال از 70) ، نشستم یه بار دیگه همونا رو خوندم و رفتم سر جلسه و بله . 

از 4 تا فایلی که خونده بودم 3 تاش توش امتحان اومد و من :))))))))))))))))))))))



پ.ن: گر نگاهی به ما کند زهرا / درد ما را دوا کند زهرا


اینم هدیه ی من به شما یه پس زمینه فوق العاده برای صفحه های hd


background_yazahra


سلام

سال نو مبارک باشه

سال 97 به لطف خدا یه سال خیلی خوبی برای من بود .

از شروع سال توی دهلاویه تا اربعین کربلا و بعدش مشهد و آخرش هم پایان سال با خادم الشهدا .

ان شاالله امسال سال ظهور امام زمان (عج) باشه و ما هم لایق سربازی ایشون بشیم .

نوزادها ، جوون شدن . جوونا پیر شدن . پیرها مردن ولی داغ ظهور تو بر دل ما ماند .

 

خب بریم سراغ سوتی یکی از دوستان عزیز .

جایی بودیم با بچه ها و گرم صحبت کردن همین طور که داشتیم صحبت می کردیم ، یکی از بچه ها که چار-پنج تا گونی پشت سرش بود پرید بالا که بشینه روی گونی ها . و اونجا بود که یه دفعه ما دیدیم بنده خدا محو شد ، بعد که نگاه کردیم دیدم پخش شده روی زمین و نمیتونه از جاش بلند بشه ، آخه حواسش نبود گونی های پشت سرش سبزی خشک شده هستن نه لوبیا :)))


سلام

از اونجایی که به نظرات مخاطبین وبم اهمیت میدم ، میخواستم ازتون یه سوالی بپرسم .

یه سری اتفاقات ، داستان ها ، وقایع و اینایی هست توی زندگی که برای آدم اتفاق میافته . در کل میشه گفت یه سری مطالب یهویی 

از این مطالب یهویی بذارم یا نه ؟؟

 

 


چند سال پیش بود که پیش یکی از اساتید رزمی که خیلی هم قبولش داشتم و دارم کلاس میرفتم .

اون موقع یه سری از دوستان میومدن و بهم میگفتن : آخه اینم شد استاد ؟؟ اصلا کی به این مدرک مربیگری و کمربند داده ؟؟  و به من می خندیدن و مسخره میکردن .

منم که بیخیال ، میگفتم : باشه شما راست میگید . و به کار خودم ادامه میدادم .

تا اینکه من رفتم دانشگاه راه دور و بعد از چند وقت که برگشتم دیدم دوستان دارن از کلاس های رزمی که براشون گذاشته شده حرف میزنن و تعریف میکنن .

بلههههه و اونجا بود که فهمیدم دارن از استاد ما و فنونی که بلده حرف میزنن و برای بقیه پز میدن .

اونجا بود که من گفتم : اون وقت که شما منو و استادم رو مسخره میکردید من شاگردش بودم پس پیش من پز ندید لطفا 

 

 

پ.ن: از روی ظاهر دیگران قضاوت نکنیم . 

درسته استاد من قد و هیکل درشتی نداشت ولی قد و هیکل درشت ها بهش میگفتن استاد


سلام

اینبار سوتی خودم رو میخوام براتون بگم . :))

 

جاتون خالی یه جشن خیلی خوب گرفته بودیم و حسابی دوستان و هیات های دیگه رو دعوت کرده بودیم .

از قضا صاحب مجلس که هیات خونشون برگزار شده بود چندنفر مهمون ویژه داشتن . این مهمون های ویژه از کربلا تشریف آورده بودن ( از جمله کسایی هستن که اربعین در خونشون روی زوار بازه ) 

جاتون حسابی خالی . مجلس شروع شد و کم کم حسابی به دست زدن گرم شدیم .

بالاخره مداح اشاره کرد بلند بشید و دست بزنید . ما هم که از خدا خواسته . همین طور داشتیم دست میزدیم که دیدم یه نفر جلوی من انگار دست نمیزنه داره یه کار دیگه میکنه . فکر کردم داره مسخره بازی در میاره و از بچه های خودمونه . چشمتون روز بد نبینه . زدم سرشونش و گفتم : داداش پارتی نیستا . این مسخره بازیا چیه درمیاری .

یه دفعه رفیقم گفت : فلانی . گفتم : بله گفت : عراقیه عراقیه .

 

هیچی دیگه . من که تصمیم گرفتم تو اوج خداحافظی کنم :))))

 

 


سلام

در حیاط مسجد مقدس جمکران مشغول دعا و مناجات و توسل به محضر حضرت بقیه الله (روحی فداه) بودم که ناگهان سیدی با عظمت را دیدم با خود گفتم این سید از راه رسیده و شاید تشنه باشد به طرف او رفتم و لیوان آبی که در دستم بود به ایشان دادم . . .

وقتی لیوان را به ایشان دادم از او خواستم برای فرج امام زمان (ع) دعا بفرمانید.
ایشان پس از نوشیدن آب لیوان را به من پس داده و فرمودند:
شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا میکنند و فرج ما می رسد.

تا این را فرمودند من نگاه کردم دیدم آن حضرت در کنار ما نیستند و هر چه به اطراف نگاه کردم اثری از ایشان ندیدم که ناگاه متوجه شدم امام زمان (ارواحنا فداه) را ملاقات نموده ام.

(مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی)

****

یه بنده خدایی بود هر روز شمشیرش رو تیز میکرد و هی به امام زمان (عج) میگفت : امام زمان (عج) چرا ظهور نمیکنی ؟؟ ببین دارم شمشیرمو تیز میکنم . دارم آماده میشم که توی رکاب تو شمشیر بزنم . 

میگن یه شبی خواب دید که موعود فرارسیده و امام زمان (عج) ظهور کرده . میان در خونش میگن : فلانی تو که شمشیرتو تیز میکردی و منتظر اومدن حضرت بودی بلندشو بریم یاری حضرت . طرف میبینه انگار بحث جدیه . الان باید بره بجنگه . میگه : واقعیتش نمیدونم شمشیرمو کجا گذاشتم ، شما برید من پیداش که کردم خودم میام .

****

نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو
امّا گِله بی‌شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان
تنها همه «انتظار» داریم از تو.! 

 

(جلیل صفربیگی)

 


سلام داش مجید

خوش اومدی . داداش قدم رنجه کردی .

داداش یادته میخوندی: پناه حرم . کجا داری میری بگو برادرم . پناه حرم .

رفتی و خودت شدی پناه حرم . رفتی ، خیلی خوبم رفتی . جوری رفتی که بی بی جان زینب (س) خریدارت شد .

شرمنده که نتونستم بیام تشییعت . من فقط اسمتو یدک کشیدم نه راه و رسمتو .

این پست رو هم فقط به عشق تو نوشتم . وجودتو عشقه داداشم .

مشتی باش و سفارش ما رو هم پیش اربابمون بکن . دمت گرم خدا از بزرگی کمت نکنه

 

خاک پاتم داداش

 

نتیØه تØویری برای تØÛŒÛŒØ Øهید مØید قربانخانی


سلام

این روزا خیلی سردرگمم . یه سری مسائلی بودند یه سری مسائلی هم بوجود اومدند . و من واقعا دارم از این کلاف بی سر و ته خسته میشم . دلم یه برنامه ریزی دقیق میخواد . یه برنامه ای که به همه کارهام برسم . اما هر روز هم گوش بزنگم که شاید فلان خبر الآن بهم برسه .

 

ورزش، کار، پروژه، همراه، سربازی، ماه رمضون، مطالعه و .

 

پ.ن:

1. ذهنم از بسکه مشغوله، به حافظه ی ماهیوی رسیدم (شبیه حافظه ی ماهی قرمز :)) )

2. برای هم دعا کنین برای رفع حاج همه حاجت مندان . برای مریضا .

 

اول و آخر کلام، همه با هم :

کوتاه ترین دعا برای بلندترین آرزو

الهم عجل لولیک الفرج


سبک مداحی : شور

هزینه: 14 صلوات

ثواب این شعر هدیه می شود به ارواح مطهر شهدا بخصوص شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی

جوونم فدات

به فدای یک لحظه نگات

جوونم فدات

به فدای تک تک نوکرات

جونم فدات جونم فدات

 

تنگه دلم

برا حرمت تنگه دلم

سخته خانوم

دوری از تو سخته خانوم

سخته خانوم سخته خانوم

 

دل من سنگه اما باز تنگه

حتی سنگم از دوری تو دلش تنگه

 

منو بخرم

یه شبی کربلا ببرم

منو بخرم

دمشق و سامرا ببرم

منو بخرم

به قصد نوکری ببرم

 

یا رقیه (س) بی بی سه ساله من

یا رقیه (س) تموم دارایی من

یا رقیه (س) همه دین و دنیای من

 

 

بر سینه میزنم که مبادا درون آن

غیر رقیه (س) جا کند هیچ عشق دیگری


مدح مولا علی (ع) که قبلا خداوند توفیق داده بود و سروده بودم

 

 

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال برای برادرم، علی بن ابی طالب، فضائلی قرار داده که جز خودش نمی‌تواند آنها را شمارش کند. هر کس به یکی از فضائل علی اقرار کند، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را می بخشد حتی اگر در روز قیامت به اندازه گناهان همه‌ی جن و انس گناه کرده باشد. 
هرکس یکی از فضائل او را در جایی بنویسد، تا زمانی که نشانه‌ای از آن نوشته به جا بماند، ملائکه برایش استغفار می کنند. هر کس گوش به فضیلتی از فضائل علی بدهد، خداوند گناهانی را که او با گوش خود مرتکب شده، می‌بخشد؛ و هر کس به نوشته‌ای بنگرد که فضائل علی در او نوشته شده است، خداوند گناهانی را که او با چشمش مرتکب شده می‌بخشد.» 
آن‌گاه رسول خدا فرمود:« نگاه کردن به چهره‌ی علی بن ابی طالب عبادت است، یادش نیز عبادت است و ایمان هیچ بنده ای جز با دوستی او و بیزاری از دشمنانش پذیرفته نیست.» 

بحارالانوار، ج 38، ص 196، حدیث 4 ------ امالی صدوق


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

من هنرمندم ychat ENGLISH bestlastsecond صنایع مس یاس زنجان سئو تولید محتوا عالی بی حسی ! emohtava